مرحله نهم مسابقه یک تصویر یک توصیف

مسابقه داستان نویسی

با سلام به همراهان دنیای جادویی انتشارات سایه سیاه:

با مرحله نهم از مسابقه یک تصویر یک توصیف تابستان ۱۴۰۱ در خدمتتون هستیم. قبل شروع این مرحله لازمه یادآور بشیم که حتما در بازه زمانی مشخص شده (قبل از آپ مرحله بعد نظراتتون ثبت کنید) در غیر این صورت امتیازی به متن شما تعلق نمیگیره! امتیاز هر نوشته از ۱۰ نمره توسط نویسنده خانم صالحی به شما عزیزان داده شده که میتونید در بخش نظرات امتیاز مرحله قبل خودتون مشاهده کنید. این امتیازها در پایان از ۱۰۰ نمره جمع خواهند شد و نفرات برتر در سایت اعلام خواهد شد. اما در مرحله نهم از این هفته تصویر زیر در یک جمله الی یک بند (یک الی ۷ خط) توصیف و در بخش کامنت ها ارسال کنید.

 

و تصویر نهم مسابقه یک تصویر یک توصیف:

مرحله نهم

 

نکته: در کامنت‌ها از یک ایمیل ثابت و نام برای شرکت در مسابقه استفاده کنید.
نکته: زمان ارسال کامنت و شرکت در مسابقه از روز چهارشنبه تا سه شنبه هفته اینده به مدت یک هفته قبل از برگزاری مرحله بعدی مسابقه می‌باشد
نکته: برای ارسال کامنت نیاز به ثبت نام در سایت نمی‌باشد
نکته: اگر ایمیل ندارید در جای ایمیل ادرس bshpublication@gmail.com قرار داده و در بخش ادرس وبسایت ایدی تلگرام خودتون قرار بدین.
نکته: تمام نظرات بعد از پست مرحله بعدی تایید و بعد از امتیاز دهی منتشر خواهند شد.

این مرحله جنبه طنز داره و منتظر نظرات جالبتون هستیم!

One thought on “مرحله نهم مسابقه یک تصویر یک توصیف

  1. کیمیا میگوید:

    یک دنده ، خودسر و پرحرفه این حالت چهره اشه زمانی که دقیقا بهش گفتن که چه کاری رو نباید انجام بده ولی انجامش داده و یه عالمه فتنه درست کرد گول چهره ی آشفته اشو نخورید اون یه آدم یک دنده ، خودسر و پرحرفه

  2. Bet میگوید:

    وقتی از زندانبان پرسیدم هزینه ی ماندن هر دزد در زندان چقدر است و او گفت ده سکه، یکی از زندانیان چنان از جا پرید که احساس کردم دنبالچه اش نقطه ی تلاقی بصل النخاعش شد و زندانی درحالی که میله های زندان را به دندان میکشید و انگار روح از بدنش خارج میشد ناباورانه بر صورت خود کوبید :
    _مرتیکه ۱۰ سکه واسه نگه داشتن من! حروم میکنید؟؟؟؟؟؟ ۵ سکه ش رو بدید به خودم من دیگه دزدی که نمیکنم هیچ، تازه میرم تو کوه راهب هم میشم !

  3. هدیه جوکار میگوید:

    فریاد خسته ام را در بیهوشی زمان، به موازات کرات بی انتها رها کردم تا انعکاس این صدا، غرشی سهمگین باشد که در گوش فلک می پیچد و مرا به شنیدن اصوات ناواضحی وادار می‌کند که می گویند از حنجره ی من رها شده است. با این حال منی که رشد را بی صدا طی کرده ام میدانم که اوضاع اینگونه باقی نخواهد ماند. منی که مجبور به شنیدن نعره های شادی از مستی دشمنانم هنگام شکست هایم شده ام، میدانم که روزی موفقیتم را در گوش فلک فریاد خواهم کشید. آن روز، گوش هایم را میگیرم تا صدای موفقیتم، مرا چون دشمنانم کر نکند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *