مرحله هفتم مسابقه یک تصویر یک توصیف

مسابقه داستان نویسی

با سلام به همراهان دنیای جادویی انتشارات سایه سیاه:

با مرحله هفتم از مسابقه یک تصویر یک توصیف تابستان ۱۴۰۱ در خدمتتون هستیم. قبل شروع این مرحله لازمه یادآور بشیم که حتما در بازه زمانی مشخص شده (قبل از آپ مرحله بعد نظراتتون ثبت کنید) در غیر این صورت امتیازی به متن شما تعلق نمیگیره! امتیاز هر نوشته از ۱۰ نمره توسط نویسنده خانم صالحی به شما عزیزان داده شده که میتونید در بخش نظرات امتیاز مرحله قبل خودتون مشاهده کنید. این امتیازها در پایان از ۱۰۰ نمره جمع خواهند شد و نفرات برتر در سایت اعلام خواهد شد. اما در مرحله هفتم از این هفته تصویر زیر در یک جمله الی یک بند (یک الی ۷ خط) توصیف و در بخش کامنت ها ارسال کنید.

 

و تصویر هفتم مسابقه یک تصویر یک توصیف:

مرحله هفتم مسابقه

نکته: در کامنت‌ها از یک ایمیل ثابت و نام برای شرکت در مسابقه استفاده کنید.
نکته: زمان ارسال کامنت و شرکت در مسابقه از روز چهارشنبه تا سه شنبه هفته اینده به مدت یک هفته قبل از برگزاری مرحله بعدی مسابقه می‌باشد
نکته: برای ارسال کامنت نیاز به ثبت نام در سایت نمی‌باشد
نکته: اگر ایمیل ندارید در جای ایمیل ادرس bshpublication@gmail.com قرار داده و در بخش ادرس وبسایت ایدی تلگرام خودتون قرار بدین.
نکته: تمام نظرات بعد از پست مرحله بعدی تایید و بعد از امتیاز دهی منتشر خواهند شد.

موفق باشید!

One thought on “مرحله هفتم مسابقه یک تصویر یک توصیف

  1. sorena میگوید:

    اژدهای درونش تنها چیزی بود که میتوانست در اعماق قلبش به او اعتماد کند و تاریکی خودش را به سیاهی بالهای او بسپارد.

  2. Bet میگوید:

    به هنگام وزیدن باد،
    تصویر تو را به یاد می‌آورم ؛
    هنگامی که با خشم من از آتش نفس میکشی،
    فلس های سختت که تمام غم های من را به آغوش می‌کشد،
    سری که به خاطر شنیدن نامم به تواضع پایین می‌آوری،
    چشمانت که به جای چشمان به اشک نشسته ام دنیا را شفاف می‌بیند….
    به من بگو اژدهای شب، پاداش کدام قسمت از بخت شوم من بوده ای ؟

  3. Maria میگوید:

    آن لبخند غمگین، آن نوازش کوچک برای آخرین دیدارشان بود. آن موجود با چشمان سیاهش به اربابش خیره شده بود و حریصانه ذره ذره محبتش را می‌بلعید. می‌دانست که دیگر نمی‌تواند صاحب این دست نوازشگر را ببیند.

  4. هدیه جوکار میگوید:

    حالا که غم به انتهایش رسیده است، به تاریکی دستور داده ام تا به شکل اژدهایی سیاه و بزرگ درآید. این روز ها، او تنها پناه من است و من تنها پناه او. او سایه ی من است و من سایه ی او هستم؛ و ما به این سایه ها نیاز داریم تا لباس خستگی از تن در بیاوریم و نقشه نقشه های انتقام را یکی یکی مرور کنیم. با اینحال، هنوز مردم این شهر میگویند که: هیولاها سایه ندارند…

  5. کیمیا میگوید:

    در میان وحشت و رعبی که حکمفرما شده بود او تنها باور عمیقی از یک رفیقی بود که بذر امید را در دلش زنده نگه می‌داشت

  6. مژده میگوید:

    اژدهای محبوب من, محافظ سیه بالم تورا دشمنی توصیف کردند که مرا نابود میکندولی تو به همه ثابت کردی درزیر پوست خشنت قلبی مهربانتراز تمام موجودات هستی داری. ما از دو جنس متفاوتیم وزبان مشترکی هم نداریم ولی در اخر این تو بودی که احساساتم رابهتر از هر کسی درک کردی دوست خوب من.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *