مرحله ششم مسابقه یک تصویر یک توصیف

مسابقه

با سلام به همراهان دنیای جادویی انتشارات سایه سیاه:

با مرحله ششم از مسابقه یک تصویر یک توصیف تابستان ۱۴۰۱ در خدمتتون هستیم. قبل شروع این مرحله لازمه یادآور بشیم که حتما در بازه زمانی مشخص شده (قبل از آپ مرحله بعد نظراتتون ثبت کنید) در غیر این صورت امتیازی به متن شما تعلق نمیگیره! امتیاز هر نوشته از ۱۰ نمره توسط نویسنده خانم صالحی به شما عزیزان داده شده که میتونید در بخش نظرات امتیاز مرحله قبل خودتون مشاهده کنید. این امتیازها در پایان از ۱۰۰ نمره جمع خواهند شد و نفرات برتر در سایت اعلام خواهد شد. اما در مرحله ششم از این هفته تصویر زیر در یک جمله الی یک بند (یک الی ۷ خط) توصیف و در بخش کامنت ها ارسال کنید.

 

و تصویر ششم مسابقه یک تصویر یک توصیف:

مرحله ششم مسابقه

نکته: در کامنت‌ها از یک ایمیل ثابت و نام برای شرکت در مسابقه استفاده کنید.
نکته: زمان ارسال کامنت و شرکت در مسابقه از روز چهارشنبه تا سه شنبه هفته اینده به مدت یک هفته قبل از برگزاری مرحله بعدی مسابقه می‌باشد
نکته: برای ارسال کامنت نیاز به ثبت نام در سایت نمی‌باشد
نکته: اگر ایمیل ندارید در جای ایمیل ادرس bshpublication@gmail.com قرار داده و در بخش ادرس وبسایت ایدی تلگرام خودتون قرار بدین.
نکته: تمام نظرات بعد از پست مرحله بعدی تایید و بعد از امتیاز دهی منتشر خواهند شد.

موفق باشید!

One thought on “مرحله ششم مسابقه یک تصویر یک توصیف

  1. Edward میگوید:

    پیکر کوچکی در آستانه فروپاشی، روحی که شکسته بود و دستانی که جز مظهر خیانت رو به رویش تکیه گاهی نداشتند. اشک و خون، فریاد و خنده هایشان درهم ادغام شد. مرد پسرک را تنگ تر از پیش در آغوش کشید و با لبخندی پنهان، نطق پایانی او را سر داد.
    روح آلوده پسرک دلچسب ترین وعده غذایی بود؛ برای مردی که از تاریکی ها تغذیه می‌کرد.

  2. Bet میگوید:

    درونم کودکی بود که می‌گریست، فریاد می‌کشید و تمنا میکرد تا سرشتش را به خون نیالایم.
    و من درحالی که به اون ریشخند میزدم اورا کور میکردم و جانش را ذره ذره میستاندم
    و اجازه میدادم از خاطراتم خون بیشتری چکه کند !

  3. هدیه جوکار میگوید:

    با آنکه باران مصائب و مشکلات، چون سیاهی روز های از دست رفته بر سر و روی من فرو می آیند و مرا بیش از پیش زخمی و درمانده میکنند، با نیشخند، کودکیِ ناآرام و ترسیده ی خویش را در آغوش میگیرم و در گوشش زمزمه میکنم: آرام باش که من سپر بلا تو هستم! تو روزی انتقام زخم های مرا خواهی گرفت و طوری وحشت آفرین خواهی بود که حتی دوست هم حسرت روز هایی را بخورد که به کمک تو نیامد! در آن روز، دشمن حتی نفس کشیدن را از یاد خواهد برد. آرام باش که آینده ی تو، من نیستم…

  4. Maria میگوید:

    در اوج تنهایی‌هایش، فقط در آغوش نیمه‌ی تاریک وجودش غرق می‌شد. حتی اگر او با نیشخندی برلب‌ قصد ویرانی‌اش را داشت.

  5. مژده میگوید:

    فریادهای گوش خراش پسربچه که ازدرد طاقت فرسای تنش نشأت میگیرد میتواند حتی اشک شیطان راجاری کند ولی مرد سیاه موی درحالی که نیشخند ترسناکی بی رحمیش را نمایان میکند جان برلب کردن او را فقط تنبیهی منصفانه میداند تا بر دیوانگی خود مهر تایید زده باشد.

  6. کیمیا میگوید:

    آن روح تاریکی همان تبهکار روح دزدی است که در کودکی ذره ذره روح روشنش را بلعیده بود و اینک از او تنها یک کالبد بی فروغ و محروم از زندگی به جای گذاشته بود . یک تاریکی عمیق .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *